پریا

دوستی ترانه شعر موزیک

پریا

دوستی ترانه شعر موزیک

۱۰عادت خوب برای زنان



پذیرفتن ریسک های کوچک زندگی مانند نظر دادن در شغل، یا به تنهایی به سینما یا به سفر رفتن میتواند شجاعت شما را زیاد کند. تمرین چنین کارهای ترس شما را میکاهد و اعتماد به نفس و شادیتان را می افزاید.

1- برای خودتان سرمایه گذاری کنید! زنان در وقت گذاشتن برای دیگران و تلاش برای برطرف کردن نیاز آنها تلاش بسیاری میکنند، اما صرف وقت یا پول برای خودشان شاید نوعی خوشگذرانی به چشم بیاید. اما سرمایه گذاشتن برای خود احساس سلامتی را در شما افزایش می دهد، ظاهر و درون شما را زیباتر می کند. چرا در کلاسهایی که برای شغل شما مفید است یا به شما در کشف علایقتان کمک میکند ثبت نام نمی کنید؟ این سرمایه گذاری حتی میتواند بسادگی خریدن یک دسته گل در هفته برای خودتان باشد. 
2
- مغز خود را انعطاف پذیر تر کنید نئوروبیک به تمریناتی گفته می شود که ارتباطات جدیدی را در مغز شما فعال می کند و با تاثیرات روانی افزایش سن مبارزه می کند. نئوروبیک حواس 5 گانه شما را در راه های پیش بینی نشده به کار می گیرد که باعث تقویت اعصاب می شود و کمک میکند تا سلولهای مغز جوان و قوی بمانند. عادت کنید که در تاریکی لباس بپوشید یا حمام کنید. چیزهایی را که در یک سمت عادت به پوشیدنشان داشتید، در سمت دیگر بپوشید. مثلا ساعتتان را در دست دیگر ببندید. هر صبح عطر جدیدی را استشمام کنید یا غذاهایی را که تابحال نچشیده اید بپزید.
3
- شجاعت ریسک را داشته باشید در کتاب \"زن و پول\" آمده است: « ترس اغلب چیزی است که بین ما و شجاعتمان می ایستد. ما می ترسیم که قایق را به حرکت درآوریم. از مواجهه شدن می ترسیم. می ترسیم کسی را ناراحت کنیم یا شغلمان را از دست بدهیم. می ترسیم همسرمان از ما جدا شود. می ترسیم کودکانمان دوستمان نداشته باشند. می ترسیم از آنچه که دیگران ممکن است راجع به ما فکر کنند. » پذیرفتن ریسک های کوچک زندگی مانند نظر دادن در شغل، یا به تنهایی به سینما یا به سفر رفتن میتواند شجاعت شما را زیاد کند. تمرین چنین کارهای ترس شما را میکاهد و اعتماد به نفس و شادیتان را می افزاید.

4- با احساسات منفی خود کنار بیایید! بسیاری از زنان از اینکه در خانه می مانند و مادری میکنند ناراضی اند. برای \"بله\" و \"نه\" های مداومی که باید بگویند احساس گناه می کنند. یک روانشناس می گوید: به احساسات مثبت و منفی خود مجال بروز دهید و سعی کنید آنها را بشناسید. اینکار بهتر از مقابله با انهاست و به شما کمک میکند تا سریعتر آرام شوید و تمرکز بگیرید. 
5
- تمرینات ورزشی مناسب خود را بیابید استرس ناشی از تمریناتی که انتخاب شما نبوده است، مهمتر از مزایای آن ورزش است. اگر شما مجبور باشید بدوید، دوچرخه سواری یا شنا کنید، زیرا همسر شما چنین ورزشهایی می کند، ضرر آن برای بدنتان بیشتر از مزیت آن است. تمرینات مورد علاقه خود را پیدا و دنبال کنید و جزو 60 درصد کسانی که در طول شش ماه آغاز ورزش آن را رها می کنند نباشید. تصورات خود را کنار بگذارید و به سراغ تمریناتی که برایتان جذاب تر است بروید.

6- بخندید! تاثیر خنده و ورزش بسیار مانند هم است. در هنگام فعالیتهای عادی خود بخندید. خنده کالری می سوزاند، اندروفین مفید را افزایش میدهد. استرس را کاهش و ایمنی بدن را افزایش میدهد. قهقهه حتی رضایت شغلی شما را زیادتر و اعتماد به نفس را بیشتر می کند و به شما کمک کند از موانع رد شوید. عادت کنید هر دو ساعت یکبار بخندید و سلامت شما را مانند خوردن یک سیب در روز تضمین خواهد کرد.

7- استفاده از عطر لیمو رایحه مرکبات فعالیت مغزی شما را بهتر و ایمنی بدن را بهبود می بخشد. روغن لیمو با تغییر مقدار سروتونین مغز به شما احساس مثبتی میدهد. عطر لیمو را در کنار عطرهای مورد استفاده خود، شمعها، روغن مخصوص حمام یا در لباسهایتان استفاده کنید. 
8
- یاد بگیرید که شغل خود را دوست داشته باشید بر اساس یک تحقیقات، 84 درصد از آمریکاییها از شغل خود ناراضی اند. اگر شما هم اینگونه اید سعی کنید دلیلش را بفهمید. آیا از حقوق خود ناراضی هستید؟ شغلتان با دانشتان بی ربط است؟ از شما قدردانی نمی شود یا کار زیادی از شما خواسته می شود؟ در کنار گشتن به دنبال شغل جدید، یاد بگیرید که \"نه\" بگویید. مسایل را شخصی نکنید و مهارت های جدیدی کسب کنید. راه حل دیگر اندیشیدن به مزایای شغل و اهداف بلند مدت است. 
9
- در اجتماع حضور داشته باشید. فقط ده دقیقه فعالیت اجتماعی در روز میتواند قابلیت تفکر را به اندازه حل کردن جدول افزایش دهد. ریسک تنهایی مانند سیگار کشنده است. اما فعالیتهای اجتماعی می توانند از تنهایی و انزوا (که از عوامل مهم پیری زودرس، فشارخون و اضطراب هستند) جلوگیری کند 
10
- کنترل دخل و خرج ما باید با پولمان رابطه خوبی داشته باشیم. زیرا برخورد هر کس با درآمدش، مانند برخورد با خودش است. یاد بگیرید که دخل و خرج خود را کنترل کنید: بیمه بازنشستگی، کارت های اعتباری، بیمه عمر و بودجه خانواده. این قدرت کنترل را در خود افزایش دهید و در کنار آن سرمایه گذاری را نیز فراموش نکنید. "
نوشته شده توسط محمد | چاپ یادداشت 

باز حماسه دیگر

باز حماسه دیگر

معرفی یک سایت با حال

معرفی یک سایت با حالhttp://www.photofunia.com

عکس خود را برای این سایت بفرستید جلوه می دهدد

تا دقایقی دیگر

تا دقایقی دیگر

التما س دعا   

 

 

 

 

 

 

 

 

رمضان کریم مبارک

یلبالبلت

 کی میگه گریه قشنگه، حیف تو چشمات بباره

روی زخمای ترانه، مرحم اشکو بزاره

من باید گریه کنم من، نه تو که که بوته ی یاسی

طفلی چشمام که یه عمره، شدن از دست من عاصی

اشکاتو بزار برای، روزی که من دیگه نیستم

روزی که ردمو از هر کی بگیری میگه نیستم

چه تحملی چه صبری، وقتی از تو دور دورم

وقتی هیچ کی رو ندارم، که بشه سنگ صبورم

به خدا قسم شکستم، به خدا که پیر پیرم

سرنوشت ما همینه، تو بمونی من بمیرم

بغض فاصله شکسته، صورت ترانه خیسه

کاش می شد قصه ی ما رو، یکی از نو بنویسه

ماهی همیشه تشنم، توی این آب گلال آلود

بغضتو نشکن عزیزم، گریه سرنوشت من بود

نه تو اومدی نه بارون، هر چی چشم به جاده دوختم

توی هر راجی گریه ساز اشکامو فروختم


این روزها

این روزها پر از سکوتم ، اما سکوتم پر از حرف است .حرفهایی که جز با زبان سکوت و نگاه نمیتوانم بگویم.      
اگر تمام کلمات دنیا راهم برایت بنویسم باز هم مرا نمیفهمی...چون ندیدی چشمهایم چقدر مات شده این روزها ... به روی گریه نمیآورم که شب است ...چقدر حماقت میخواهد که آدمی نا امید شود ... 

        
چه ساده بودم من ...فکر میکردم آنقدر بزرگ شده ام که گریه را از یاد برده ام ،فکر میکردم آنقدر سخت شده ام که هیچ زمین خوردنی نمیتواند مرا بشکند، فکر میکردم به هرچه حرف تلخ و نگاه نادرست و طعنه ی تاریک آنقدر عادت کرده ام که میتوانم لبخندی از سر بی قیدی بزنم و در دل بگویم "این نیز بگذرد "
فکر میکردم احمقانه ترین کار دنیا انصراف دادن از ادامه ی راه زندگی است .
فکر میکردم هیچ بن بستی نمیتواند مرا از ادامه ی راه منصرف کند و هیچ گاه، هیچ گاه از ادامه دادن انصراف نخواهم داد .فکر میکردم اگر به بن بست بخورم از بیراهه میروم ...اما میروم ،      
فکر میکردم آنقدر قوی شده ام که کوله بارم را زمین نگذارم و اگر لازم شد کوله ی مسافر خسته ای را نیز بر دوش گیرم . 
فکر میکردم خدایی دارم که همین نزدیکیست ...آنقدر نزدیک که حرفهای دلم را نیز میشنود ،فکر میکردم خدایی دارم که هیچ گاه ،هیچ گاه با من قهر نمیکند.
فکر میکردم خدایی دارم که اگر برایش گریه کنم دلش میگیرد. 

 

فهمیدم آنقدر دلم کودک است که میتوانم یک شبِ سیاه را تا صبح گریه کنم . فهمیدم یک نفر هست که نگاه نادرست و طعنه ی تلخش مرا میشکند ...مرا به راحتی شیشه میشکند ،خرد میکند 

        
فهمیدم یک شبه آنقدر کودک شدم که با هر حرف نادرستی بغض میکنم و روزها شکسته میمانم. 

 
فهمیدم خدایم آنقدر دور است که نمی بینمش ، فهمیدم اگر دریا دریا اشک بر دامنش بریزم حتی گرمی دستانش را بر روی سرم حس نمیکنم . 


فهمیدم انصراف از ادامه ی زندگی احمقانه ترین کار دنیا نیست ...من هم ممکن است از ادامه انصراف دهم .  

 

 فهمیدم گاهی تنها یک راه پیش رو داری و اگر به بن بست برسی هیچ بیراهه ای نمیتواند تو را به مقصد برساند، فهمیدم گاهی ترس از بیراهه ها و هر آنچه که نمیتواند خوب باشد قدرت رفتن را ...قدرت ادامه دادن را میگیرد

 فهمیدم زودتر از حد انتظارم خسته میشوم ...آنقدر خسته که زانوانم خم میشود و به زمین میخورم. شبی آرزو کردم همه چیز تمام شود ، به هر قیمتی...میفهمی؟! هرقیمتی ... 

اما انصراف هم جسارت میخواست که من نداشتم ...پس ماندم و تنها آرزو کردم که شب بخوابم و صبح زود ...  

 

خیلی حرفها تا لبه ی پرتگاه ذهنم آمدند و چند قدم مانده تا لبه دوباره آرام آرام برگشتند بی آنکه سقوط کنند همانجا ماند و وقتی لایه ای از غبار زمان رویشان نشست وکمی کدر شدند رفتند که فراموش شوند …یا چه میدانم شاید رفتند گوشه ای نشستند تا روزی دیگر غبارشان را پس بزنم و خوب بهشان فکرکنم و سکوت جای همه شان راگرفت.  

 اصلا چه ربطی میان نوشتن های من و بودن های تو هست که از نبودنت مینویسم؟  

وقتی دستانت در حسرت دستانیست که فاصله اش تا تو سه نقطه است از همیشه تنها تری. 

 میدانی نوش دارو بعد مرگ سهراب یعنی چه؟ یعنی دل میگیرد و تو نیستی ...یعنی دل من پر از حرف است و حرفها آنقدر همانجا میمانند که در من حل میشوند ...یعنی صدای تو که می آید تنها حال غریبه ای را میپرسم که آن طرف خط نشسته ونمیداند این طرف همه ی لبخند ها زورکی است ...یعنی صدای بوق تلفن میگوید کسی آن طرف خط نیست و من تازه بیاد می آورم چقدرحرف درپستوی دلم بود  

 

 نه ! نترس چیزی از این گلایه ها را نخواهی شنید که مبادا خاطر این روزهایت آشفته شود... قصد رفتن هم ندارم ...از فرار خسته ام بگذار هرکه میخواهد بیاید، هر که میخواهد برود ...وهیچگاه نفهمد چشمی تر شد .  

خودم بریده بودم ...خودم دوخته بودم و حالا ذره ذره میشکافم آن پیراهن آبی را که به رنگ رویا دوخته بودم و به تن باور هایم کرده بودم ...  

 سرد است ...ذهن من، قلب تو ... نه اینکه شکسته باشم ..نه! اما عریانم ...و عجیب میلرزم ! راه میروم و فکر میکنم ...فکر میکنم و شخم میزنم زمین مرده ی ذهنم را ...تکه تکه های دیروز را از زیر خروارها خاطره بیرون میکشم ...  

 

هرچقدر این کتاب را زیر و رو کنم داستان دیگری از لابلای کلماتش بیرون نخواهد ریخت ...باورش میکنم! باید فصلی نو را شروع کنم ...اما نمیتوانم!!! 

 

 نبودن هایت را هم نشمردم … دارد حکایت دل و دیده باورم میشود ...  

 

کجای این روزهای پر از سکوتی؟ چه میکنی؟ نشسته ای و به چشمهایی که بیقرارت کرد فکر میکنی یا همان باریکه راهی را که از دلت به دلم کشیده بودی را هم بسته ای؟ 

 

 نمیدانم چرا از همه نامحرم ترشده ای! میدانی …نشسته ام و به اینجا فکر میکنم…به اینجایی که آدم تنهاست یا شاید به آدمی که اینجا تنهاست" اگر آدم باشد "  

همه میگویند تنهایی ام از جنس تنهایی آدم نیست" من از دل سپردگان هیچ مکتبی نیستم ...و خوب میدانم این آدم را ویران میکند 

 

 جایی دارم که نمیدانم کجاست ،آنجا که نه گنبد طلا دارد و نه چاه و نه ضریح چیزی در درونم ... خدایی را صدا زدم که خودم میشناسمش نه خدایی که بین صفحات کتاب میگذارند و از عذابش مینویسند  

 

روزهای دلتنگ وکش داریست... 

 

 میتوانم لحظه لحظه ی بودنم را در نبودنهای طولانیت تباه کنم ... میدانم ..میدانم ...دست دلم رو شده ...اما سخت است به باختن اعتراف کنم ... 

باور کن نگاه کردن به چشمهای شکسته ی بازنده سخت است چه برسد به این که آن بازنده خودت باشی و دیوارها همه آینه!  

 

فکرم این روزها به هرجا میرود ...به هرجا که تو در آن نباشی میرود!  

نگاهم نیز این روزها مانند فکرم هرزه شده ...به هرچشمی زل میزند... اما نه برای پیداکردن تو ...برای گم کردن تو ... اما میدانم، تلاش بیهوده ایست. 

 

 من حساب و کتاب نمیدانم ...نمیخواهم نبودن هایت را بشمارم ...تنها میخواهم بگذرند و من نفهمم ...و آنقدر گمت کنم که تا خودت نخواهی هیچگاه پیدایت نکنم ..اما مگر میشود با این همه ردپا گمت کرد؟!  

 

نگاهت چه رنج عظیمی است، وقتی به یادم می آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته ام...  

گاهی با سی و دو حرف و حتی فریادی که تا عرش میرود کسی حرفت را نمیفهمد،اصلا نمیشنود وگاهی... 

 

 چه ساده بودم من ...این روزها پر از سکوتم ، اما سکوتم پر از حرف است .حرفهایی که جز با زبان سکوت و نگاه نمیتوانم بگویم.  

 روزهای دلتنگ و کش داریست ...بهتره بگم شبهای دلتنگ یا باز بهتر اینکه شبهای خط خطی!

تفاوت عشق و هوس

1 – عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید:

- ( من) دوستت دارم

- ( من) برات می میرم  

- (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه

- ( من ) همیشه به فکر توام

-( من) را فراموش نکن

- ( من ) از تو رنجیدم

در حالیکه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود. 


2 – هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید که فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی کنم».  


3 – عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است. 


4 – عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یک اعتماد است. یک اطمینان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یک آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود. 

بعضی ها می پرسند «باید اول عاشق شد بعد ازدواج کرد یا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!» 

در جواب باید گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهی عاشق بشوی که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصیت یا رفتار و یا افکار و احساسی که داشته باشد، باید تحمل کنید، نام این عشق نیست.

از طرف دیگر بدون بررسی ، شناخت ، تحقیق و ارتباط رسمی چگونه می توان عاشق فردی شد تا در پی آن ازدواج کرد؟ ( یعنی روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)

خلاصه اینکه، طی یک فرایند رسمی که خانواده ها در جریان هستند، و ارتباطات شما آشکار و شفاف هست. با مشورت و بررسی شما و خانواده هایتان از فرد مقابل آگاهی به دست می آورید، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افکار یکدیگر را می سنجید و سایر معیارهای مطلوب را دقیقا ارزیابی می کنید. بدیهی است که اگر این موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد می شوید( نه هوس پیدا کنید).  


اما هوس اینست که معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همکلاسی، هم محله ای، همکار، فامیل و ...، می بینید، خنده ها و عشوه هایش را حس می کنید، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و کلاس گذاشتن هایش را نظاره می کنید، به دلتون می افتد که عاشقش هستید و با خیالات مستمر از او غولی می سازید که فقط بعد از ازدواج شکسته می شود و واقعیت آن روشن می شود. معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یکدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یکدیگر می کنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یکدیگر می میرند، یا حداقل غش می کنند و تعارفات کلاس بالا نصیب هم می کنند، از وجود یکدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشکر می کنند، با مطالعاتی که در مورد مخ زنی دختر یا پسر در اینترنت یا ....آموخته اند سعی می کنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد کادو می دهند، متون ادبی جالب ، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یکدیگر پیشکش می کنند، کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را یک جا به محبوب خود پیشکش می کنند، و وقت خود را یا با او پر می کنند یا با خیالات او سر می کنند و در خیالات خود او را تک ستاره ای می دانند که آسمان قلب آنها را نورانی می کند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد. او یک انسان نیست، یک فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، کابوسی وحشتناک هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناک به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، واینگونه این احساسات غیر قابل کنترل می شود ، در حالیکه عشق همانطور که گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست که از احساس تهی باشد، نه ، اما احساس یکی از پارامتر های مهم در کنار پارامترهای آگاهی هست که نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر کند. 

احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می کند که خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروکش کردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درک می کنند.

 

5 – عاشق، خود را ملزم می داند که حریم عشق و معشوق را رعایت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمی شکند. عاشق در پی کام گرفتن از معشوق، پیش از آنکه این حریم کامل و رسمی شود، نیست. باید کانون خانواده شکل گیرد و انعقاد پیمان زناشویی انجام پذیرد و طرفین مسئولیت زندگی و تعهد کامل را نسبت به هم بپذیرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطی که جنبه لذت جویی داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشویی و در چارچوب قانون)، صرفا آسیب پذیری عشق را به همراه دارد و این آزمایش کردن عشق نیست، بلکه سیراب کردن هوس و عطش شهوانی است. 


6 – چنین مواردی از نشانه های هوس هستند: زودرنجی، قهر و آشتی ، دل خوری، نگرانی، تردید ، عجله در به نتیجه رسیدن، امروز و فردا کردن، زبان بازی کردن، با چند نفر ارتباط صمیمی وعمیق عاطفی گرفتن، رویاپردازی در مورد فرد، چشم پوشی از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه های هوس است، در حالیکه عشق ، قامتی رعناتر، بزرگتر ، قوی تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است و نگرانی از درست رفتن، ندارد. عشق هایی که نگرانی آفرین، اضطراب آور و دمدمی مزاج و به ظواهر فرد بستگی دارد، همان هوسها هستند که « محور من» در آنها قوی است . یعنی فرد همه چیز را برای خودش می خواهد ، نه معشوق 


7 – عشق پیش نیاز لازم دارد. 

یعنی فرد باید رشد کند و از مراحلی بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسی که هنور با والدینش درگیر است، سازگاری با همکاران ندارد، رابطه صمیمانه ای با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصمیم های مهمی در زندگی نگرفته یا به اجرا در نیاورده است، از این شاخه به آن شاخه می پرد، هدف زندگی خود را شفاف ترسیم نکرده است. و حتی در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتی برای وضع ظاهری ، پوشش و نحوه رفتارش نرسیده است و مردد بوده و روز به روز شکل به شکل می شود و هویت خود را نیافته است، مانند کودک پیش دبستانی است که برای اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمی تواند در نقش دانشجو باشد. حتی اگر بر روی صندلی های دانشگاه بنشیند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی، بلوغ فکری، بلوغ روانی و ...، پیدا می شود، در غیر این صورت فقط هوس خامی بیش نیست. 


8 – عشق باید یک وحدت و یکپارچگی بین شما ، افراد و همه هستی ایجاد کند. اگر رابطه دختر و پسری، با پنهان کاری، تعارض ، درگیری با دیگران، احساس گناه، اضطراب، تردید، و قطع روابط اجتماعی با دیگران، مشکل در شغل ، تحصیل ، روابط خانوادگی و ...، همراه هست باید مطمئن شد که هوس، خود را به جای عشق به آنها معرفی کرده است. و چنین شروعی برای رابطه، پایان هایی به مراتب دردناکتر و فجیع تر به همراه دارد.