هی فلانی.... می دانی؟... می گویند رسم زندگی چنین است!!!!!!! می آیند....... می مانند....... عادتت می دهند....... و می روند....... و تو در خود می مانی....... و تو تنها می مانی....... راستی نگفتی؟ رسم تو نیز چنین است؟ مثل همه ی فلانی ها
هرگاه دفتر محبت را ورق زدی، هرگاه زیر پایت خشخش برگها را احساس کردی، هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره خاموش دیدی، برای یک بار در گوشهای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر
نگام نکن … نذار دوباره بشکنم ... نذار تو این غروب تلخ … از همه چی دل بکنم ... نذار صدای قدمات …سکوتو بشکنه ...که این سکوت لعنتی ... قشنگترین حرف منه ... با عاشقونه نگات ... چشامو بارونی نکن ...واسه یه حس بی دلیل ... قلبمو قربونی نکن ... نگاه سردمو ببین ... دل از کسی نمیبره ... هیشکی واسه عاشق شدن ... قلب یخی نمیخره ... دیگه رو خاک تن من ... بذر محبت و نباش
فاصله گرفتن از آدمهایی که دوستشان داریم بی فایده است . زمان به ما نشان خواهد داد که جانشینی برای آنها نیست
عاشقانه
عشق کلید شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود
اگه چشت پرسید : بگو ندیدمش .... اگه گوشت پرسید : بگو نشنیدمش ...... اگه دستت لرزید : بگو مال سرماست .... اگه پاهات سست شد : بگو مال ضعفه ...... ولی اگه دلت ریخت : به خودت دروغ نگو
زیبایی عشق به سکوت است نه به فریاد / زیبایی عشق به تحمل است نه به خرد شدن و فروختن / عشق خیالی است که اگر به واقعیت بپیوندد تمام شیرینی اش را از دست می دهد .
زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن
در مشرق عشق دشت خورشید تویی در باغ نگاه یاس امید تـویـی در بین هزار پونه آنکس که مرا چون روح نسیم زود فهمید تویی
میدونی آدما بین« الف» تا «ی» قرار دارند.بعضی ها مثل «ب» برات می میرند، مثل « د» دوستت دارند، مثل« ع»عاشقت میشوند،مثل «م» منتظر می مونند تا یک روز مثل «ی» یارت بشن
هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببینی اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشید بدون برات میمیره . اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره و اگر هم خندید بدون اصلا دوست نداره
می گویند که تنها یک دقیقه طول می کشد که دوستی را پیدا کنید یکساعت می کشد تا از او قدردانی کنید اما یک عمر طول می کشد تا او را فراموش کنید.
پرسیدم چرا دوستم داری؟ توی چشمام نگاه کرد وهیچی نگفت گفتم شاید واقعا دوستم نداره؟ وقتی رفت فهمیدم دوست داشتن دل میخواد نه دلیل
شاید کسی رو که باهاش خندیدی یه روزی فراموش کنی ولی کسی رو که به خاطرش گریه کردی هیچوقت فراموش نمیکنی
میگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . . . . . باورم نمی شد . . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . ! سالهاست که در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم
زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد وقلبها گرامی تر از آنند که بشکنند فردا طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم در بستر روزگار آنچه بدست می آید با خنده پایدار نمی ماند وآنچه از دست می رود با اشک جبران نمی شود
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم ام گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموخت که چگونه تو رو فراموش کنم
راز دل به دریا گفتم بر خود خروشیدن گرفت از صدای گریه من ابر باریدن گرفت راز دل با سنگ گفتم سنگ نالیدن گرفت از صدای ناله من نی در خود پیچیدن گرفت دلم قد کشیده .آن قدر که بلندی تو توی آن جانشود
هرگزبرای عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباشی گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
پاییز هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد با این همه وقتی از منبر باد بالا می رود درخت ها چه زود به گریه می افتند...!!!
مرداب برای به دست آوردن نیلوفر سالها میخوابه تا آرامش نیلوفر به هم نخوره ، پس اگه کسی رو دوست داری، برای داشتنش سالها صبر کن
اگه قلب من یه اسیره اگه عشق من حقیره اگه من همیشه تنهام اگه جسم من کویره اگه خالیه دستام عزیزم من برات عاشق ترینم
ای دوست دلت همیشه زندان من است... آتشکده ی عشق تو از آن من است ...آن روز که لحظه ی وداع من و توست... آن شوم ترین لحظه ی پایان من است
امشب شب آخره که مزاحمت شدم /خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم /بدرقه لازم ندارم میرم عزیز ترین /نذار بمونه زیر پا.قلبم و بردار از زمین /دوست دارم برای تو یه حرف خیلی ساده بود/غافل از اینکه دل من منتظر اشاره بود
اگه کسی دوستت داشت لازم نیست بهت بگه دوست دارم . اون با گفتن جمله ی مواظب خودت باش ثابت می کنه که دوستت داره
اشتباه فرشتگان
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .
پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و...
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است:
با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.