یک قایق کاغذی هستم
کودکان احساسات مرا به اب سپرده اند
پسری از دور فریاد می زند
اهای قایق کاغذی سلام مرا به اب های اقیانوس برسان
و من دست تکان می دهم ...
و او لبخند می زند ...
و من خیس می خورم
زیر باران
زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
و زیر باران کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم
چتر را تا کنیم و خیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم
سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم
سالکم قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم
ببخشید جو گیر نشید برین زیر بارون سرما بخورینا
من مسئولیتش رو قبول نمی کنم
سلام
شعرا رو خودتون گفتید؟
خیلی جالب بودن مخصوصا اولی
موفق باشید